لحظه لحظه های بزرگ شدنت
دوست داشتنی من 16/1/89 بردمت کنترل،خانوم دکتر تهرانی گفت ماشالا ماشالا خیلی خوبه،منم گفتم دست شما درد نکنه 6/2/89 امروز ختنت کردیم،خیلی ناناز بودی،گریه هم نکردی،تو پسر لوس مامانی،دوستت دارم دیگه مرد شدیا 11/2/89 امروز وسط اطاق خوابیده بودی داشتی با فرشته ها بازی میکردی،از بالای سرت رد شدم تو هم سرت چرخید،چند بار این کارو کردم تو هم نگاه میکردی،این اولین باری بود که دیدی،حالا به بعد شیر که میخوری با انگشتام باهات بازی میکنم تو هم با چشای خوشگلت اونارو دنبال میکنی 28/2/89 امروز صدات کردم،باهات حرف زدم تو خندیدی،فهمیدم که صدامو میشنوی وحرفامو میفهمی، تمام زندگیمی ٣/٥/٨٩امروز اولین روزی بود که...
نویسنده :
مامان مهدیه
17:05